زینب جان
شرمنده ایم که بهای حسینی شدن ما، بی حسین شدن تو بود
و شرمنده تر اینکه تو بی حسین شدی ولی ما حسینی نشدیم...
دیشب فیلم مختارنامه رو میدیدم. چقدر حرص خوردم از دست این کوفیان بیعت شکن. چقدر راحت زیر قول و قرارهاشون میزدند. خیلی برام سوال بود که چرا اینها اینجوری بودند. بی بصیرت بودند و طاعت ناپذیر... یعنی کلا اطاعت پذیر نبودند. مثلا وقتی مختار که امیرشون شده بود به اونها میگفت با دشمنان فعلا مدارا کنید، اونها میگفتند حب مقام او رو گرفته و تشخیص نمیدادند که آقا! وقتی یکی رو امیر خود قرار دادی یعنی بهش اعتماد داشتی! خوب پس ازش تبعیت کن. نباید که او دلیل همه ی کارهاش رو برای همه ی زیر دستاش و همه مردم توضیح بده.
خدا داره ما رو امتحان میکنه برای زمان ظهور حجتش. خدا می خواد ببینه ما چقدر طاعت پذیر حجتش هستیم؟! آیا ما هم مثل کوفیان به راحتی از کاری که باب میلمان نبود ایراد میگیریم و اعتراض میکنیم؟؟
امروز رهبر ما حکم مختار رو داره. گاهی برخی ها بر اساس عقل خودشون حرفی رو رد یا قبول میکنن. ولی حرف من اینه که عزیزان وقتی یکی شد رهبر و امیر یک جمع، برای پیروزی باید بقیه ازش تبعیت کنند. باید طاعت پذیر بود، وگرنه دشمن خیلی راحت به اون جمع پیروز میشه.
خوشحالم که ما تا امروز مثل کوفیانی که پشت علی(ع)،حسین(ع) و مختار رو خالی کردند نبودیم و مطمئنم که نخواهیم بود. انشالله حضرت حجت ظهور کنن تا ما به همه ی جهان نشون بدیم که "ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند"...
چرا اینقدر زیاد می خوابم؟
چرا برای نماز صبح به سختی بیدار می شوم؟؟
استاد پناهیان:
... زیاد خوابیدن، از زیاد نوشیدن نشأت می گیرد و زیاد نوشیدن نتیجه زیاد خوردن است. اینها نفس شما را سنگین می کند و نمی گذارد طاعت کنید. به قلب ما قساوتی می دهد که دیگر قدرت و حوصله تفکر نخواهیم داشت.
از آیت الله بهجت پرسیدند که چه کار کنیم که زیاد نخوابیم؟، ایشان گفتند نشسته بخوابید. از پسر ایشان پرسیدم، می گفتند: ایشان اکثرا روی صندلی می خوابیدند...
...وقتی انسان ادای افرادی را در می آورد شبیه آنها می شود. کم هستند افرادی که شبیه کسی شود اما مثل آنها نشوید. وقتی خود را شبیه افرادی کردیم، افکار و رفتار مثل آنها می شود. افکار فقط در کلاس عقاید درست نمی شود، افکار در سبک و روش زندگی درست می شود...
خبرگزاری مهر
استاد پناهیان:
حسین(ع) خیلی تلاش کرد که کسی از قِبل حسین جهنم نرود...
ببینید که پروردگار مهربان، ذرهای اهانت به اولیاءالله را تحمل نمیکند. لذا در روایت دارد به همۀ مردم احترام بگذار، مبادا در بینِ مردم یک نفر از اولیای خدا باشد که تو او را نشناسی و به او بیحرمتی کنی. (إِنَّ اللَّهَ أَخْفَى وَلِیَّهُ فِی عِبَادِهِ فَلَا تَسْتَصْغِرَنَّ عَبْداً مِنْ عَبِیدِ اللَّهِ فَرُبَّمَا یَکُونُ وَلِیَّهُ وَ أَنْتَ لَا تَعْلَم-الخصال/ج1/ص209) کربلا چه خبر است؟
ائمه خیلی کوتاه میآمدند تا مردم بهشان بیاحترامی نکنند. فرزند مرحوم شاه آبادی استاد حضرت امام نقل میکند که روزی یک سرهنگ رژیم طاغوت در حمام عمومی زبان به طعن و تمسخر مرحوم شاهآبادی گشود و به ایشان اهانت کرد. مرحوم شاهآبادی از این کار او خیلی ناراحت شدند اما چیزی نگفتند و به راه خودشان ادامه دادند. فردای آن روز مرحوم شاهآبادی در هنگام تدریس، صدای عدهای که جنازهای را حمل میکردند شنیدند. پرسیدند: چه خبر شده است؟ اطرافیان جواب دادند: آن سرهنگی که دیروز به شما اهانت کرد، وقتی از حمام بیرون آمد، سر زبانش تاول زد و درد آن هر لحظه بیشتر شد و معالجه دکترها هم سودی نبخشید و در کمتر از 24 ساعت از دنیا رفت. بعدها مرحوم شاهآبادی هرگاه یاد این قضیه میافتادند، متأثر و ناراحت میشدند و میفرمودند: «ای کاش آن روز در حمام به او پرخاش میکردم و ناراحتی خود را بروز میدادم تا گرفتار نشود.» (عارف کامل/ص20)
اولیاء خدا خیلی مراعات کردند که کسی چوب بیاحترامی را نخورد. ولی کربلا دیگر کاری از دست حسین(ع) بر نمیآمد. مکرر موعظه کرد، توضیح داد، التماس کرد. و این التماس نفی عزت نبود، دلش برای عاقبت این بیاحترامی میسوخت. نامهها را آورد، گفت: شما نامه نوشتید. نکنید، من حسین هستم. با حسین بد برخورد نکنید ...
خیلی حسین(ع) تلاش کرد که کسی از قِبَل حسین جهنم نرود
نوشته اند که شخصی آرزوی تشرف خدمت امام زمان (عج) را داشت. عمری «یا ابن الحسن» می گفت و گریه می کرد و می خواند:
منتظران را به لب آمد نَفَس ای شه خوبان تو به فریاد رس!
یک مرتبه مکاشفه ای برایش رخ داد. آن شخص در مکاشفه خود را در خیمه و چادر برافراشته ای دید. و دید که از طرف خداوند یک حَوراء(زنی که سفیدی چشمش بسیار سفید و سیاهی چشمش بسیار سیاه است و از نعمتهای بهشتی است. جمع آن حور است) برایش فرستادند، حلال و پاک و طیب و گفتند:«این همسر تو در بهشت است».
پس از مدتی قالی گران بهایی آوردند و گفتند: «این قالی هم برای توست. آن را در خیمه بینداز!». این شخص نگاهی به قالی و نگاهی به همسرش انداخت که همان دم، قاصدی آمد و گفت: «فلانی، تو که یک عمر در انتظار آمدن امام زمان بودی و یا صاحب الزمان ! و یا ابن الحسن می گفتی؛ اکنون آقا (ع) تشریف آوردند و به تو اذن ملاقات دادند و میگویند: بیایید». آن شخص گفت: «به آقا بگویید چشم! چند دقیقه به من فرصت بدهید، بعد خدمتتان خواهم رسید». قاصد رفت و دوباره آمد و گفت:«آقا می فرمایند الان بیایید». این فرد باز همان جواب قبلی را داد. قاصد رفت و برای بار سوم بازگشت و گفت: «آقا می فرمایند من منتظر تو هستم!» این بار به قاصد گفت:«به آاق بگو: بد زمانی آمده ای! بالاخره هر چیزی وقتی دارد! الان که وقت آمدن و ملاقات نیست!».
این مکاشفه، حال بنده و امثال بنده نیز هست. نکند حضرت پیغام بفرستند که :«بیا! و من بگویم آقا صبر کن قرضم را بدهم، چشم! صبر کن خانه ام نیمه کاره است، تمامش کنم، چشم! صبر کن ازدواج کنم، چشم! مدرکم را بگیرم، چشم!» و امثال این ها...
ما باید با کفش بخوابیم! البته نه به این معنی که همین کفش هایمان را پا کنیم و بخوابیم! منظورم اینست که چنان آماده باشیم تا همین که الفِ آقا را گفتند بپریم و پرواز کنیم!
گزیده ای از کتاب"آماده باش یاران امام زمان ع" نوشته استاد حسین گنجی
بازباران با ترانه…
می خورد بر بام خانه
یادم آمد کربلا را، دشت پرشور و بلا را…
گردش یک ظهرغمگین،
گرم وخونین، لرزش طفلان نالان، زیرتیغ و نیزه هارا،
باصدای گریه های کودکانه،
وندرین صحرای سوزان، می دود طفلی سه ساله،
پر زناله، دلشکسته، پای خسته.
باز باران…
قطره قطره، میچکد از چوب محمل...
خاکهای چادر زینب،
به آرامی شود گل…
بازباران با محرم…
شخصی آمد به محضر امام صادق (ع) و عرضه داشت:« یابن رسول الله! من از بادیه ها و بیابان ها آمده ام؛ راهم دور است. آن قدرها برایم امکان ندارد که در محضر مبارک و شریف شما باشم؛ دست کم لطف و عنایتی بفرمایید، تا گاهی شما را در خواب زیارت کنم».
امام صادق ع فرمودند:« وقتی به منزل رفتی، نمک و آب شور زیاد بخور». آن شخص هم صاف و ساده بود؛ رفت و تا توانست آب شور و نمک خورد. شب که خوابید، تا صبح ده ها بار خواب آب دید! به قول ما یک بار دریاچه ی خزر را دید، یکبار اقیانوس اطلس را و یک بار اقیانوس آرام را!
از خواب بیدار شد و با خود گفت:«چر امشب دائما خواب آب دیدم؟!» به محضر مبارک امام صادق ع آمد و گفت:«یا ابن رسول الله! من آن کار را کردم و در خواب فقط آب دیدم!»
حضرت ع فرمودند:«این یک مثال بود، خواستم آگاه بشوی. می دانی چرا همه اش آب می دیدی؟ چون بدنت احساس نیاز و ضرورت به آب می کرد. اگر می خواهی ما را هم ببینی، احساس نیاز کن و تشنه باش».
آب کم جو، تشنگی آور به دست تا بجوشد آبت از بالا و پست
امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در جواب نامه اسحاق بن یعقوب و سؤالهای او، نوشته اند:
«خداوند تو را هدایت کند و ثابت قدم بدارد؛ اما اینکه درباره منکران از خاندان و عموزادگان ما سئوال کردی، بدان که بین خدا و هیچ کس خویشاوندی نیست و کسی که مرا انکار کند از من نیست و عاقبت او همانند سرانجام پسر نوح است... و اما اموال تان را تا پاکیزه نکنید قبول نمیکنیم...
و اما اموالی که برای ما فرستادی از آن رو میپذیریم که پاکیزه و طاهر است... و کسی که اموال ما را حلال شمرده و آن را بخورد همانا آتش خورده است... و چگونگی استفاده از من، مانند بهره مندی از خورشیدِ پشت ابر است و من امان مردم روی زمین هستم همانطوری که ستارگان امان اهل آسمانها هستند. و از اموری که سودی برایتان ندارد پرسش نکنید و خود را در آموختن آنچه از شما نخواستهاند به زحمت نیفکنید و برای تعجیل فرج بسیار دعا کنید که همان، فرج شماست، سلام بر توای اسحاق بن یعقوب و سلام بر هر کسی که پیرو هدایت است.»
کمال الدین- ج 4- ص 237
استاد پناهیان:
مهمترین شرط موفقیت در تبلیغ چیست؟
اینست که دوست نداشته باشی در تبلیغ موفق باشی، بلکه دوست داشته باشی مخاطبت سعادتمند شود؛ عشق به سعادت او تو رو بکشد! نه عشق موفقیت خودت...
این عشق به سعادتِ او مثل برق او را میگیرد و کلام تو در او موثر خواهد شد و تو را هم به کلام می آورد!
اثر دردمندانه سخن گفتن چنین است...