آقای خوبم سلام

یا اهل الهدی اجتمعوا

آقای خوبم سلام

یا اهل الهدی اجتمعوا

ره انتظار دوست 3

سلام بر مهدی پژوهان عزیز!


عزیزانی که میخوان در جریان اخبار دوره جدید "ره انتظار دوست" باشن میتونن به وبلاگ زیر مراجعه کنن:


http://rayehezohoor.mihanblog.com/

دشمنان خدا

إنّ اللَّهَ عَزَّوجلَّ یُبغِضُ کَثرَةَ النَّومِ، وکَثرَةَ الفَراغِ؛  
   
  خداوند عزّوجلّ، خواب زیاد و بى‏کارى زیاد را دشمن دارد.  
   
  کافی: ج 5، ص 84، ح 3 / حکمت نامه جوان: ص 202 

کربلا

در کربلا کودکان به چشم خود دیدند که بابا دو بخش است بخشی بر زمین و بخشی بالای نیزه... اما اینکه عمو چند بخش است را فقط بابا میداند....

اردوی عنایت مهدوی اجابت رضوی

بسم الله الرحمن الرحیم


سلام بر همه شما عزیزان. امیدوارم اردوی زیارتی- معرفتی "عنایت مهدوی اجابت رضوی" براتون مفید واقع شده باشه. هر کم و کاستی که بود به بزرگی خودتون ببخشید. ما سعی کردیم بهتون خوش بگذره. اگر کاری یا حرفی باعث دلخوریتون شد حلال کنید. 

من به شخصه خیلی از همراهی این گروه لذت بردم و بدون اغراق یکی از بهترین گروههایی بود که تا بحال باهاشون اردو رفته بودم. از همراهی و اتحادتون با گروه واقعا ممنونم. انشاء  الله  کربلای دست جمعی.



پی نوشت 1: هدف مهم اردو این بود که بچه ها با مهدی یاوران دیگه آشنا بشن و از نظرات و ایده های همدیگه مطلع بشن. سعی کنید از اطلاعاتی که رد و بدل شد استفاده کنید و یادتون باشه شما مسئولید؛ مسئول یاری امامتون. اگر تا بحال فعالیت مشخصی در کانون مهدویت دانشگاهتون نداشتید حتما از ترم جدید شروع کنید. 

فراموش نکنید که یاران امام زمان هرگز ناامید و خسته نمیشن 


پی نوشت 2: اگر خاطره ای یا عکسی از اردو دارید بفرستید تا بقیه عزیزان هم ازش استفاده کنن. 


یا حق

جوایز طرح ره انتظار دوست

بسم رب المهدی

سلام بر مهدوی پژوهان عزیز!


بالاخره به لطف خدا و کمک امام رضا قضیه مشهد درست شد!

خیلی خلاصه عرض می کنم:


نفر اول دوره برنده کمک هزینه کربلا و 30 نفر بعد برنده جایزه مشهد شدند، که شامل 10 نفر از برادران و 20 نفر از خواهران هستند.



*درمورد برنده کمک هزینه کربلا، تصمیم بر این شده که این عزیز انشاء الله با کاروان دانشگاهی اربعین، به کربلا فرستاده بشن*


تاریخ اردوی خواهران به مشهد مقدس: 19 شهریور لغایت22 شهریور

تاریخ اردوی برادران به مشهد مقدس:  29 شهریور لغایت 1 مهر


منتظر اطلاعات بیشتر باشید...


التماس دعا


بسم رب المهدی

مولای خوبم یابن الحسن...

این شبها کجایی آقاجان؟ در کربلا؟ در نجف یا مدینه؟؟ کجا سر بر دیوار گذاشته ای و غریبانه بر غربت جدت می گریی؟


شب قدر برای امیرالمونین گریه میکنیم ، برای غربت او و درد و دل های شبانه اش با چاه و لعن میفرستیم بر آنها که جدت را غریب و خانه نشین کردند.


... و چقدر این داستان غربت آشناست...

چقدر داستان غریبی شما شبیه غربت پدرتان است مولاجان.... 

آقا این شب ها برای که بگریم؟ برای غربت علی (ع) یا غربت 1100 ساله شما؟؟ آقا جان که را لعن کنم؟؟  قاتلان علی را یا خودم را که با هر گناهی قلب شما را خنجر می زنم؟؟    وااای بر من..


***

خدایا خدایا خدایا، می دانم که بار گناهانم زیاد است؛ میدانم و هیچ عنادی ندارم. یا راحم العبرات، یا قابل التوبات، یا غیاث المستغیثین ... از ما درگذر..


خدایا این شب ها ما را پاک کن و بیامرز و به آغوش مولایمان بازگردان.

خدایا تقدیر همه شیعیان علی را به بهترین نحو بنویس.

خدایا تو شنوای زمزمه های بندگانت هستی، حوائج شیعیان را برآورده کن.

رهبرم رهبرم رهبرم .... خدایا رهبر عزیزم را حفظ کن.


آه که چقدر غربت این شبها زیاد است... دلم برای خدا تنگ شده، دلم برای امام زمانم تنگ شده..


تنها و تنها یک آرزو دارم...   

   

          دوست دارم پشت سر مولایم در کربلا، در شب قدر قرآن بر سر گذارم و غربت علی را گریه کنم...


 آمین  

 

کسی غیر از چاه نشنود!

میثم تمّار داستانی دارد از غربت علی که داستانی شنیدنی و پر از سوز است.میثم می‌گوید: یک‌شب در نیمه‌های شب دیدم امیرالمؤمنین علی‌ـ‌علیه‌السلام‌ـ دارد تنهایی در نخلستان‌های اطراف کوفه قدم می‌زند. دنبال آقای خودم راه افتادم؛ گفتم مبادا آقایمان را محاصره کنند؛ مبادا حضرت را ترور کنند.

میثم از نیروهای شرطة الخمیس بود؛یعنی جزو محافظین مخصوص و هم قسم‌های حضرت بود.

می‌گوید من هم به دنبال حضرت راه افتادم. حضرت صدای پای من را شنید و برگشت. فرمود: کیست در تاریکی دنبال من می‌آید؟ میثم می‌گوید: جلو رفتم و خودم را معرفی کردم. آقا فرمود: چرا دنبال من می‌آیی؟ عرضه داشتم: یا امیرالمؤمنین دیدم تنها هستید؛ در این تنهایی نگران جانِ شما بودم. حضرت چند قدمی با من راه رفتند. ایستادند و دو رکعت نماز خواندند. بعد خطی جلوی پای من کشیدند و فرمودند: میثم از این‌جا دیگر جلوتر نیا، می‌خواهم تنها باشم.

می‌گوید: وقتی حضرت حرکت کردند و رفتند به امر حضرت ایستادم ولی دوباره در دلم آشوب شد و نگرانی و ترس از جان مولایم سراغم آمد. از خط عبور کردم و دنبال حضرت راه افتادم. دیدم حضرت سر مبارک را تا سینه در چاه فرو برده‌اند و دارند سخن می‌گویند. من از صحبتهای حضرت چیزی نشنیدم.

حضرت متوجه شدند و فرمودند: کیستی؟ گفتم: میثم هستم. آقا فرمودند: میثم مگر نگفته بودم از خط جلوتر نیایی؟ گفتم: آقا آخر در این تاریکی شب و با وجود دشمنان، چطور شما را تنها بگذارم؟

امّا این‌جا علی سوالی غریبانه از میثم پرسیدند.

پرسیدند: میثم؛ آیا شنیدی که من با چاه چه می‌گفتم؟

عرض کردم: خیر مولای من.

آقا خیالش راحت شد...

- - -

عَوْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْکِنْدِیُّ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ عَلِیَّ بْنَ مِیثَمٍ، یَقُولُ:حَدَّثَنِی مِیثَمٌ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: أَصْحَرَ بِی مَوْلَایَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلَامُ لَیْلَةً مِنَ اللَّیَالِی قَدْ خَرَجَ مِنَ الْکُوفَةِ وَ انْتَهَى إِلَى مَسْجِدِ جُعْفِیٍّ تَوَجَّهَ إِلَى الْقِبْلَةِ وَ صَلَّى أَرْبَعَ رَکَعَاتٍ فَلَمَّا سَلَّمَ وَ سَبَّحَ بَسَطَ کَفَّیْهِ وَ قَالَ: «إِلَهِی کَیْفَ أَدْعُوکَ وَ قَدْ عَصَیْتُکَ وَ کَیْفَ لَا أَدْعُوکَ وَ قَدْ عَرَفْتُکَ وَ حُبُّکَ فِی قَلْبِی مَکِین‏... » وَ أَخْفَتَ دُعَاءَهُ وَ سَجَدَ وَ عَفَّرَ وَ قَالَ الْعَفْوَ الْعَفْوَ مِائَةَ مَرَّةٍ (وَ قَامَ وَ) خَرَجَ و اتَّبَعْتُهُ حَتَّى خَرَجَ إِلَى الصَّحْرَاءِ خَطَّ لِی خَطَّةً وَ قَالَ: «إِیَّاکَ أَنْ تُجَاوِزَ هَذِهِ الْخَطَّةَ» وَ مَضَى عَنِّی وَ کَانَتْ لَیْلَةٌ مُدْلَهِمَّةٌ. فَقُلْتُ یَا نَفْسِی أَسْلَمْتِ مَوْلَاکِ وَ لَهُ أَعْدَاءٌ کَثِیرَةٌ أَیُّ عُذْرٍ یَکُونُ لَکِ عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ رَسُولِهِ  وَ اللَّهِ لَأَقْفُوَنَّ أَثَرَهُ وَ لَأَعْلَمَنَّ خَبَرَهُ وَ إِنْ کُنْتُ قَدْ خَالَفْتُ أَمْرَهُ وَ جَعَلْتُ أَتَّبِعُ أَثَرَهُ، فَوَجَدْتُهُ عَلَیْهِ السَّلَامُ مُطَّلِعاً فِی الْبِئْرِ إِلَى نِصْفِهِ یُخَاطِبُ الْبِئْرَ وَ الْبِئْرُ یُخَاطِبُهُ. فَحَسَّ بِی وَ الْتَفَتَ عَلَیْهِ السَّلَامُ وَ قَالَ: «مَنْ؟»  قُلْتُ: «مِیثَمٌ» فَقَالَ: «یَا مِیثَمُ أَ لَمْ آمُرْکَ أَنْ لَا تُجَاوِزَ الْخَطَّةَ؟» قُلْتُ: «یَا مَوْلَایَ خَشِیتُ عَلَیْکَ مِنَ الْأَعْدَاءِ فَلَمْ یَصْبِرْ لِذَلِکَ قَلْبِی» فَقَالَ: «أَسَمِعْتَ مِمَّا قُلْتُ شَیْئاً؟»  قُلْتُ: «لَا یَا مَوْلَایَ» فَقَالَ: «یَا مِیثَم! وَ فِی الصَّدْرِ لُبَانَاتٌ إِذَا ضَاقَ لَهَا صَدْرِی/ نَکَتُّ الْأَرْضَ بِالْکَفِّ وَ أَبْدَیْتُ لَهَا سِرِّی/فَمَهْمَا تُنْبِتُ الْأَرْضُ فَذَاکَ النَّبْتُ مِنْ بَذْرِی» (المزار للشهید اول، ص275)

جدیدترین لیست نمرات نهایی ره انتظار دوست


درمورد سفر مشهد انشاء الله تا اوایل مرداد سعی میکنیم مشخص بشه